با «ما همه خوبیم» میرباقری تجربههای بکر سینمای کوتاه را به سینمای حرفهای آورد و فیلمی ساخت که هم به لحاظ فرم قابل توجه بود و هم اینکه از حال و هوایی صمیمانه برخوردار بود.
ما همه خوبیم با ستایش منتقدان مواجه شد تا کار میرباقری سخت شود. «روز برمیآید» دومین ساخته میرباقری که این روزها روی پرده است، اقتباسی است از نمایشنامه معروف آریل دورفمان که پولانسکی هم فیلم درخشان « دوشیزه و مرگ» را بر اساس آن ساخته است. روز برمیآید البته به متن نمایشنامه وفادار است و در مجموع، اقتباسی قابل قبول به شمار میآید. میرباقری میگوید که در روز برمیآید کوشیده تا موقعیت جالب توجه نمایشنامه را در فضایی ایرانی و به شکلی باورپذیر اجرا کند.
- چرا نمایشنامه دورفمان را برای اقتباس انتخاب کردید؟
نمایشنامهای بود که به اتفاق منوچهر شاهسواری اقتباس شد و به قول شاهسواری، این یک نمایشنامه درجه دو است، که موقعیت آدمها را فارغ از جغرافیا ترسیم میکند. ما به فیلمنامه خودمان جغرافیا دادیم و حکایت از روابط پیچیده آدمها دارد که آن رابطه میتواند در هرجا امکانپذیر باشد.
برداشت عین به عین نکردیم. موقعیت کلی را برداشت کردیم، که زنی پس از مدتها شکنجهگر سابقش را میبیند. این موقعیت را برداشتیم و شروع کردیم به داستانپردازی و شرایطش را با جغرافیای ایران تطبیق دادیم تا اینکه به شکل فعلی درآمد.
- بنابراین فیلمی را که پولانسکی براساس همین نمایشنامه ساخته اصلا در نظر نگرفتید؟
ما نمایشنامه را مبنا قرار دادیم، چرا که فیلمنامهای که دورفمان برای پولانسکی نوشته با نمایشنامه هم خیلی متفاوت است.
- نکته جالب توجه چه در نمایشنامه آریل دورفمان و فیلم دوشیزه و مرگ این است که خود آدمها در انتها به شناخت و نوعی نتیجه میرسند ولی در روز برمیآید همه چیز با دخالت پلیس عوض میشود.
در فیلم پولانسکی خودشان به هیچ نتیجهای نمیرسند و فقط حقیقت گمشده بین این آدمها آشکار میشود.
روز برمیآید هم به نمایشنامه نزدیک است و ما باز هم باید به این حقیقت گمشده بین آدمها برسیم که واقعیت چیست؟ آیا این مرد شکنجهگر بوده یا نه؟
- در فیلم خیلی روی منفی بودن کاراکتر فرهنگ تکیه و تاکید میشود. خباثت مرد شکنجهگر که مامور یک حکومت زورگو است...
من عکس این نظر را دارم. ما اصلا به حکومت به عنوان یک نیروی برتر اشاره نکردیم و بیشتر بر رابطه شخصی افراد تاکید کردیم و اینکه شاید این افراد به نوعی قربانی سیستمی باشند که در آن پرورش یافتهاند. این حتی در مورد مهندس هم صدق میکند. ما وقتی زندگی او را میبینیم و سابقهاش را به خاطر میآوریم، متوجه میشویم که همین آدم هم، خود قربانی جریان دیگری است.
- انتخاب داریوش فرهنگ، جدای از تمام تواناییهایش، به خاطر صدای خاصش بود؟
هزار دلیل دیگر هم داشت که شاید یکی از آنها صدای او بود؛ صدایی که به نظرم به پیشبرد داستان کمک میکرد. توانایی داریوش فرهنگ هم ثابت شده است. دلیل دیگری که شاید از همه محکمتر باشد، این است که من دوست داشتم با او همکاری داشته باشم، ما با فیلمهای فرهنگ بزرگ شدهایم.
- در واقع اطمینان کامل داشتید که بتواند این دو چهره بودن را نشان دهد.
قابلیتهای داریوش فرهنگ خیلی بیشتر از این است.
- در سکانسهای پایانی فیلم، واکنش شخصیت امیرآقایی نسبت به کارهایی که در مورد همسرش صورت میگیرد، طبیعی نیست.
وقتی نمیتواند وارد آنجا شود، چه واکنشی نشان دهد؟ چیزی هم که نمیداند. شما نماهایی را میبینید که این کاراکتر نمیبیند؛ اینکه چه کسی شلیک کرد. تماشاگر و امیرآقایی آن لحظه نمیفهمند چه اتفاقی افتاده است.
- حس نمیکنید اینجا کمی سردرگمی برای تماشاگر ایجاد میشود؟
لزومی ندارد همه چیز به صورت شفاف و روشن به تماشاگر نشان داده شود. باید برای چیزهایی که تماشاگر به دست میآورد، زمان اختصاص دهیم و تعلیق ایجاد کنیم.
- این زوج خیلی زود میفهمند که فرهنگ شکنجهگر است در صورتی که در نمایشنامه اینطور نیست.
شما ثابت کنید که این زن و شوهر با هم به این نکته پی میبرند. این زوج اطلاعاتشان را با هم رد و بدل نمیکنند. تنها کلیدی که من گذاشتم تا تماشاگر اطمینان پیدا کند که این مرد ( فرهنگ) همان شخصیت مورد نظر فروغ (یکتا ناصر) است، مسئله پیپ است.
- تجربه کار در یک لوکیشن چطور بود؟
فیلم قبلیام و حتی فیلمهای کوتاهم نیز در فضاهای داخلی میگذشت در واقع با لوکیشن محدود، بیگانه نیستم و از آن نمیترسم. اگردرام شرایط خوبی داشته و برخوردار از جذابیت دیداری باشد، محدودیت لوکیشن نیست که دست و پای کارگردان را میبندد.
- این انتخاب لوکیشن محدود، ویژگی خاصی ندارد؟
اینکه بتوانم تماشاگر را در یک فضا نگه دارم، خودش یک ویژگی است. ابزاری که برای نگه داشتن تماشاگر دارم، درام است، نه لوکیشن. ویژگی در لوکیشن نیست در فیلمنامهای است که بتواند تماشاگر را جذب کند.
- با حضور فقط 4 بازیگر در فضای محدود، قرار بوده فیلم ارزان بسازید؟ آیا تهیه کننده الزامی در این زمینه داشته است؟
درست است که چون در یک لوکیشن کارکردهایم، ممکن است عدهای فکر کنند هزینههایمان پایین بوده است، اما این لوکیشن ویژگیها و البته دردسرهایی داشت مثل سرما که باعث شد فیلمبرداری خیلی طول بکشد. ما وقت زیادی را صرف مبارزه با سرما کردیم. بعضی از شبها وقتی میرفتیم داخل لوکیشن دیگر نمیتوانستیم خارج شویم، آنقدر که هوا سرد بود و باید منتظر قطع ریزش برف میشدیم تا بتوانیم سکانسهای خارجی را بگیریم. برای تمام سکانسهای بالکن و کلا صحنههای خارجی روزی فقط 20دقیقه فیلمبرداری میکردیم. خود این مسئله باعث صرف انرژی و هزینههای بسیاری شد.
- یکی از نکات قابل توجهی که در نمایشنامه به آن اشاره شده است شکنجه شدن مرد توسط زنی است که قبلا او شکنجهاش میکرده... در روز برمیآید چنین اتفاقی نمیافتد.
این به نگرش کارگردان و نویسنده فیلمنامه به کاراکترها باز میگردد. اما ما در فیلم هم به اندازه کافی شکنجه دادیم! به طور مثال گیاهی که ساقه سمی دارد را زیر زبان مرد میگذارند تا مرگ را زیر زبانش حس کند! نکته دیگر اینکه وقتی در یک داستان که موقعیت آدمها در آن اهمیت دارد، چرا باید درگیر خشونتهای اینچنینی شویم. فیلم به اندازهای که لازم است خشونت دارد و بیش از این را لازم نمیدانم.
- چه ضرورتی داشت پلیس وارد ماجرا شود؟
در نمایشنامه چون بر روابطی تاکید میشود که در فرهنگ ما وجود ندارد، نیازی به چنین کاراکتری حس نشده ولی ما چیز دیگری از این موقعیت میخواستیم، موقعیت دو آدم، موقعیت تعویض نیروی حاکم بر زندگی مردم و جابهجایی قدرت را میخواستیم ترسیم کنیم. برای جابهجایی قدرت، جغرافیایی را در نظر گرفتیم که خیلی اشاره کوچکی به آن شده است. در واقع این نمایشنامه یک نمایشنامه بدون جغرافیاست؛ چیزی که در نمایشنامه دورفمان و فیلم پولانسکی به آن اشاره شده است. فقط میدانیم در آمریکای جنوبی کودتا شده است،همین…
- و دلیل حضور شخصیت پلیس؟
ما داستان را در جغرافیای ایران تعریف میکنیم. پلیس داستان خیلی قانونمند رفتار میکند. استفاده فیلمنامهای این کاراکتر هم این است که تماشاگر به واسطه آن، اضطراب و تردیدی را حس کند. اینکه کسی وارد داستان شده که شاید داستان کاراکترها توسط او شناخته شود. ضمن اینکه این حضور در فیلمنامه ضرورت داشته چون روی شخصیت جلال، تاثیر میگذارد تا او نتواند سرموقع برسد.
- ما همه خوبیم فیلمی واقعگرا بود و روز برمیآید یک فیلم سمبلیک…
متوجه منظورتان نمیشوم. انگار برای هر چیز اهمیت ویژهای قائل هستید که آن واقعیت است. اما به نظر من روز برمیآید هم واقعگراست. چون دلالت بر زمان دارد، دلالت بر آدمها و همچنین موقعیتی دارد که واقعی بوده و اتفاق افتاده است. از سوی دیگر میشود گفت ما همه خوبیم فیلمی سمبلیک است؛ یعنی خانوادهای را ترسیم میکند که بخشی از طبقه متوسط این جامعه هستند.
به نظرم هر دو فیلم من هم سمبلیک هستند، هم واقعگرا.
- کاراکتر مهندس (داریوش فرهنگ) شخصیتپردازی درستی ندارد . انگار یک چیزهایی را در موردش نمیگویید.
قبول ندارم. ما شخصیت ساختهایم، نه تیپ. یک شخصیت با تمام ضعفها، خوبیها و بدیهایش. ما در عین حال میبینیم شخصیت شاعر مسلکی است که برای زندگی کردن طبیعت را برگزیده. کارش زنبورداری است و به گلها علاقه نشان میدهد. ظرفیتهای انسانی را در رابطه با آدمها نشان میدهد. همه نقاط مثبتی را که میشد، در این کاراکتر قرار دادیم تا تماشاگر با او ارتباط برقرار کند و شغلش موقعی مشخص میشود که فروغ ماجرا را میفهمد و او را میشناسد. چیدمان ما طوری بود که تماشاگر هم آن لحظه متوجه قضیه شود.
- و در مورد علت انتخاب نام روز برمیآید که نام فیلمی از مارسل کارنه است…
به دلیل فرم و مسیر قصه دوست داشتم حتما کلمه روز در نام فیلم باشد خیلی دوست داشتم جمله اول سرود ملی را بگذارم.« سرزد از افق» ولی معناهای دیگری به دنبال خودش میآورد اما چون داستان از نقطهای که شروع میشود به پایان میرسد و روز دیگری آغاز میشود، نام آن را گذاشتم روز برمیآید. اگر بخواهیم به مفهوم بپردازیم اشکالی ندارد که نام فیلم دیگری است.